جهان زیبای من

مریض

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۵۰ ب.ظ

با من تکرار کن:

مریض حالی ام خوش نیست

نه خواب راحتی دارم

نه مایلم به بیداری

درون ما تفاوت هاست

تو مبتلا به درمانی

و من دچار بیماری

کنار تخت میخوابم

مگر هوا که بند آمد

نفس کشیدنت باشم

تو روز میشوی هر شب

و صبح میشوی هر روز

تو خواب راحتی داری

تکرار کردی؟ آیا مرا تکرار کردی؟ آیا از روی جانِ روحم تقلب کردی و خواندی آنچه را که نباید؟؟؟؟

من گدای عشق نبودم.

من اگر لحظات بی شماری از زندگی ام را در شعله های گدازانِ حسرت سوختم و هر بار از نو ساخته شدم؛

من اگر روزهای بسیاری در دلم عشق را دانه دانه می بافتم و به قامتِ رعنایش خیره میشدم؛

و اگر شب های بسیاری را میان سیلاب و لجنزار و گرفتار به صبح رسیدم؛

اما هرگز گدا نبودم.

هنوز هم نیستم.

وقتی که پر از تمنایی اما گدا نه؛ حال و روزت میشود:

"نه خواب راحتی دارم نه مایلم به بیداری"

این حس را دقایق زیادی با خود به دوش کشیدم. دقایقی طولانی. شب های ناتمام. ناتمام تر از یلدا !

بیداری را دوست ندارم.

بیداری یعنی آنکه ببینی و بشنوی و فکر کنی و از رنج های ناتمام, ذوب شوی.

اما خواب....

مدت هاست که خواب برایم معنا ندارد.

وقتی که میخوابم, عنانِ افکارِ در بندم, از دستانم رها میشود... رَم میکند... به همه جا سرک می کشد... "کابوس", میشود حاصلِ رهاییِ افکارم. من باز هم تنها می مانم در خواب. دوباره از پا در میایم. صدایم خفه میشود و به گوش کسی نمی رسد. این صورتک های ترسناک, مرا رها نمیکنند. کابوس و کابوس و باز هم کابوس...

اما تو بگو... بگو بخوابم یا بیدار بمانم!

اگرچه که معنی بی تفاوتی میان خواب و بیداری را نمی فهمی. برای من خواب و بیداری, تفاوتی ندارد. هر یک میتواند به تنهایی قاتلِ آرامش من باشد. مرگ هم پاسخگوی این بی قراری نیست. اینجاست که می فهمی چقدر "عدم" زیباست!!!

خداوند مهربان!

با تو سخن می گویم.

اینجا کسی جز تو را نمی شناسم که بفهمد چرا میگویم:"درونِ ما تفاوت هاست. تو مبتلا به درمانی و من دچار بیماری!"

خستم از نوشتن.

خستم از گفتن.

خستم از شنیدن.

از همه چیز خستم.

اینجا دیگر جای توصیف حالم نیست.

اینجا سکوت را ترجیح میدهم.

من با تو در این دنیای موهوم, به رقص در میاییم.

بگذار هیچ کس نداند.

و بهتر که نداند!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۲۵
فریبا Gh