جهان زیبای من

آخرین مطالب

۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

چقدر از اینجا دور موندم. باورم نمیشه که زمانی در زندگی ام ساعت های زیادی رو پای وبلاگ هایم و نوشتن میگذروندم. بیشتر از پنج سال از انتشار اخرین پستم میگذره. شاید توی اون پنج سال خیلی وقتا دلم برای نوشتن پر زد. خیلی وقتا جای خالی وبلاگم رو حس کردم. اونم دقیقا همینجا که الان هستم. پشت همون میز و کامپیوتری که سالهای پیش در خونه پدری مینوشتم. حالا من مادر هم شدم. مادر یک پسر چهار ساله و فندقی که چهار ماهه در دلم اومده. زمان چقدر همه چیز رو تغییر میده.

امروز داشتم فکر میکردم به وقتی که گلشهر بودم. کنار پروین. چه روزای خوبی داشتم. هرچند در حماقت و سادگی من میگذشت. اما همون حماقت ها باعث میشد تا فکر کنم خیلی شادم. خیلی خوشبختم. تقریبا هیچ چیز نمیدانستم. نسبت به هر گرگی در اطرافم خوش بین بودم. ساده لوح و زودباور. شاید اگر پوست از تن از این بره ی ساده لوح کنده نمیشد هنوزم پتانسیل اینو داشت که به حماقت هاش ادامه بده.

خودمانیم... چه دنیایی داشتم. چه روزهایی داشتم. دلم براشون تنگ میشه. برای لحظه های شادم. دنیای خودم. یک جوری از اون روزا فاصله گرفتم که انگار هیچوقت نبودن. گاهی میگم کاش هیچوقت نبودن. گاهی میگم چه خوب که بودن.

باشگاه های صبح

خرید های گلشهری

مزون خیاطی

مغازه سعید و خرید و فروش طلا

ناهارهای اماده و خوشمزه ای که توی اسانسور برام میومد

اتاق کرسی

قران خوانی

کتابخوانی

چای میخک و دارچین توی روزای سرد و برفی زمستون

حرفای زیاد و زیاد و زیاد با پروین

نظافت های خونه

ذوق های تموم نشدنی برای هنر های اشپزی

اما یک چیز نبود. همه چیز بود اما عشق نبود. احساسی که میخواستم نبود. هرگز نبود و نبود و نبود... وقتی اومد که دیگه من نمیخواستم. نه حوصله ای نه ذوقی نداشتم.

حالا خیلی وقته تموم شده.

حداقل سه یا چهار سال ازشون میگذره.

حالم زیاد خوب نیست. بارداری ام اذیتم میکنه. کاش زودتر زمستون بشه و این بار به سلامت زمین بشینه.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۴ ، ۱۹:۴۴
فریبا Gh