جهان زیبای من

خاطره

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳ ب.ظ
روزهای مرگ و میر را دوست ندارم. روزهای سرد و کش دار بعد از مرگ را دوست ندارم. خانه ای که همه خاطرات مهمانی های کودکی هایمان آنجا بود, حالا هیچ بزرگتری ندارد که آنچنان گرم و پرشور به استقبال ما بیایند. نه پدرش, نه مادرش...
دیشب به این فکر میکردم که بخاطر همین رنج های فراق و جدایی, زندگی برای هر انسانی سخت ترین نوع حیات است. هرچقدر خوش باشی و زندگی کنی, اگر میدانی روزی باید عزیزانت را به خروارهای سرد خاک بسپاری و تا همیشه از آنها خداحافظی کنی و از آن پس فقط با یادشان زندگی کنی, درحالیکه کوچکترین اتفاقی در اطرافت تصویر زنده ی آنها را مقابل چشمانت مجسم میکند- مثل گل های خشک شده ی حیاط که دست کسی برای آب رساندنش, به سمت آن دراز نشده - پس این زندگی نیست که میکنی.
میدان های نارمک و یک دنیا خاطره از آن روزهای گرم و رفت و آمدها, از آن شادی های خالصانه برای آنکه بخواهی وقتی به آنجا میرسی, رها بشی و تا درهای گشوده و لبخندهای گرم, بدوی؛ میدان های زیبای نارمک و امروز, سیاهی و جدایی و اشک...
دلم تکرار یک روز خاطره خوش می خواهد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۴
فریبا Gh