جهان زیبای من

آبان

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۲۶ ب.ظ

از اولین روز ماه تولدم, آن قدر درگیر اخرین کارهای دانشگاه بودم که بی تفاوت از کنار ورود قلب پاییز, گذشتم! امروز چهارمین روز از ماه آبان است. تقریبا دو هفته مانده به تولدم. چقدر یک سال اخیر زود گذشت! پارسال درست در روز تولدم به امسال و به همین روزها فکر میکردم. آرزوهای بزرگتری از آنچه اکنون هستم, داشتم. آرزوی تمام شدن درسم! ولی الان... هنوزم امید دارم تا آخر پاییز امسال, همه کارام با دانشگاه بیخودی که داشتم تموم بشه.

چند روز پیش داشتم یکی از دفترهامو میخوندم. به جمله های زیبایی برخوردم که از خودم دور میدیدم. نمیدونم اون روزی که اینها رو مینوشتم به چی فکر میکردم یا چقدر حس امید در من زنده شده بود که به این کمال و پختگی فکری رسیده بودم و حال, من حاصل آن کمال را در دفترم میخواندم. من هرگز درمورد مفاهیمی چون "امیدواری" و "زدودن انرژی های منفی", کمالاتی نداشتم. نمیدونم از چه وقت توانستم موفق بشم. شاید هم هنوز نیستم و حس نوعی "بی حسی" در مقابل وقایع آزاردهنده را با حس موفقیت در مهار افکار منفی ام, اشتباه گرفته ام. بهرحال هرچه که باشد از آن حماقت محض بسیار بهتره. با خواندن آن یادداشت های سرشار از امید, دوباره انرژی گرفتم. برای اینکه بدون شکایت و با انگیزه و امید, به سمتی حرکت کنم که میخواهم. به جایی که صرفا آرزوی چندساله ام نبوده, اما قطعا یک گام بزرگ در درخشان تر کردن کارنامه زندگیم محسوب میشه. دیگر عجله نمیکنم... دیگر کمال گرایی را از واژگان فرهنگ ذهنم پاک کردم... دیگر جا نمیزنم... دیگر به خود تاخت نمیزنم و روحم را زیر شلاق سرزنش و نا امیدی, مجروح نمیکنم.

____________________________________________________________________________

پ.ن: دنبال کننده های مخفی, آزاردهنده ترین موجودات هستی اند. به من که حس حضور "جن" های زل زننده را در زمان خواب های بچگی میدهند. نه صدایی می دهند, نه می روند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۰۴
فریبا Gh

نظرات  (۱)

کلا مردم‌آزار در همه جا هست. نمونه‌اش همین دنبال کننده‌های مخفی. 
پاسخ:
بله.