جهان زیبای من

مسیر

جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۵۷ ب.ظ

حالا که به پله ی یکی مانده به انتهای رشته دانشگاهی ام رسیده ام, داشتم فکر میکردم که چه باعث شد تا به اینجا برسم؟ چرا هیچوقت دنبال علاقه هایم نرفتم؟ آیا این پنج سال, به اندازه ای وقت مرا گرفته بود که نمیتوانستم ساعتی یا دقایقی از روزهایم را به مطالعه و جست و جوی علایقم بربیام؟؟ دور است که آن قدر وقت کم بیاوری که نتوانی به کاری برسی. همیشه آدم هایی که میگن وقت نشد یا وقت نداریم, دروغگوترین آدم های روی زمین هستن. اتفاقا اینها همان هایی هستن که از سر سستی و کاهلی در کار, به هیچ کاری نمیرسند. حالا که اینجا هستم فکر میکنم, من هم یک دروغگوی قهارم! چرا تمام این پنج سال را وقف درسم کردم؟ چرا اگر کردم, وقتی را برای دیگر کارها اختصاص ندادم؟... حالا که به انتها رسیده و سرم خلوت میشود, میخواهم مدتی را نه به درس های دوباره فکر کنم و نه به اینکه به دنبال کار دوباره برم. بنشینم و ببینم چه میخواستم که باید تا امروز میشد, اما نشد!!! و اصلا چرا نشد؟؟؟ حالا وقت آن رسیده که رویاهایم را دنبال کنم. آن را که ذهنم را به خود مشغول کرده دنبال کنم. آن را که روح مرا آمادگی دوباره در برابر ناملایمتی های دنیا, می بخشد دنبال کنم. آن را که مرا به یاد ماندنی و بزرگ میکند, دنبال کنم. و آن را که به من انگیزه ی وصال مقصود میدهد, دنبال کنم... البته که برای این همه راه دنبال شونده, هیچ برنامه ای نخواهم داشت. برنامه نداشتن, خود یک نوع برنامه ریزی است. و همیشه کارهای من بر پایه این مدل برنامه پیش میره!

و اما درسی را که تمام کردم, هم دوست داشتم و هم نداشتم. دوست داشتن هایم از سر زیبایی هایش بود و نداشتن هایم از سر اینکه مرا از این همه علاقه که همیشه در قلبم وجود داشتن و با آن می تپیدند, دور کرد. علاقه به هر انچه در حوزه ی علوم انسانی است. از ادبیات عرب و فارسی و اشعار و روانشناسی و فلسفه و منطق و حتی اقتصاد و علوم سیاسی و اجتماعی و ... ناخواسته و ناشیانه به راهی وارد شدم که چنین به نظر میرسد که نقطه مقابل خواسته های من بود. اما هنوز امید دارم که اشتباهات بزرگ زندگی را هرگز تکرار نکنم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۲۶
فریبا Gh