عنوانم نمیاد
دلم را که سرشار شده از بی قراری, در خیالم آرام نگاه داشتم. شاید که به این طریق, خود را فریب دهم و خیال کنم که همه چیز خوب است. اما ثانیه ای بعد, همان دریای متلاطم درونم, با یاد "روزی", امان میگیرد. همان که تنها در دستان خداوند است. وقتی به خدا فکر میکنم آرام میشوم. وقتی به یاد میاورم که زمام همه امورم در دست خداست -و نه بنده هایش- از هر کسی با ایمان تر میشوم.
+ این روزها عشق صبح های من "باشگاه پیلاتس" شده.
+خدا کنه آدم برفی که درست کردم, به این زودی ها آب نشه.
+کاش من هم در خوشحالی بچه های مدرسه یا حداقل دانشجوها شریک بودم. مدت ها دلتنگ تعطیلی های بعد از برف بودم.
+ اینستا و تلگرام و توئیتر و ... پر شده از برف و برف بازی. یکی به گوش این بنده های خدا برساند که ما هم برف را دیدیم و بازی کردیم. گزارش های "حسینی بای, خبرنگار واحد مرکزی خبر" که توی پارک ها و خیابان های تهران با ذوقی شبیه کودکان دبستانیِ تعطیل, برای هر سانس خبری از برف بازی مردم گزارش تهیه میکند کم بود, حالا باید شاهد فیلم و عکس های تک تک آدم هایی که میشناسیم و نمیشناسیم هم باشیم. بهترین گرینه, آن است که فضای مجازی را تعطیل کنی و با لذت های شخصی ات تنها بمانی.
+ براستی هیچ چیز از این لذت بخش تر نیست که وسط برف ها بنشینی و لیوانِ چایِ داغِ تازه دم, هورت بکشی و گونه های قرمز و سردت را در بخارش گرم کنی.