جهان زیبای من

به یادت

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۱۰ ب.ظ

دلم به یاد تو و سرمستی مان است. به یاد گوشه و کنار آن باغ های سبز و زیر برگ های آن درخت انجیر... آن روزی که انارهای کالی را که چیده و در جیب هایمان قایم کرده بودیم، در اخرین روز و اخرین لحظه های خداحافظی، جا گذاشتم و سال بعد وقتی دوباره گذرم به آنجا افتاد خوش باورانه و امیدوار_شبیه امید برداشتن قرص ماه از برکه_به دنبالشان بودم. دلم به یاد تو و جاده های خاکی نمناک از باران بی موقع تابستان است. به یاد آن شب که لاک های رنگارنگ روی زمین چیدیم و هر انگشتم را یک رنگ زدی. و همان شب که در شلوغی و ازدحام جماعتی غریبه، دستم را کشیدی و بردی و آن چشم های گریان را نشانم دادی تا من بسوزم و خاکستر شوم؛ یا بیش از آنچه بود با آن جماعت غریبگی کنم. دلم یاد دل های لرزان و چشم های هراسان خودم است که با تشویش و شوقی آمیخته به هم، به دنبال او می گشت‌و وقتی او را می یافت، ذوق زده_مانند ذوق طفلی گرسنه از دیدن آغوش مادرش_به سمت او پرواز میکردم و حس فتح جهانی زیبایی را داشتم.

دلم یاد روزها و شب های با خود بودنمان است و زار زار فراق از قلبم می بارد و خاطره هایمان را خیس میکند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۳
فریبا Gh