جهان زیبای من

میانه

دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۳۴ ب.ظ

باز یه بغضی گلومو گرفته

باز همون حس درد جدایی

من امروز کجام و تو امروز کجایی

حال تو بدتر از حال من نیست

پشت این گریه, خالی شدن نیست

همه درد دنیا یه شب درد من نیست

تو از قبله من گرفتی خدا رو

کجایی ببینی یه شب حال ما رو

فقط حال من نیست که غرق عذابه

ببین حال مردم مثل من خرابه

کجایی؟؟؟؟؟؟


زیباست. نه؟؟؟

این اشعاری که میگذارم, اشعار ترانه هایی ست که روزها وقتی اشفتگی ذهنی سراغم میاد در خلوت گوش میکنم تا کمی به خودم بازگردم و از حس های منفی که منو احاطه کردند رها بشم. بیشترن اشفتگی ذهنی من فقط و فقط زمانیست که به یاد روز عقد میفتم. لحظه های نحسی که من را به شدت از خودم جدا میکنند و به انتهای ناتوانی می کشانند. پس از گذشت چندین ماه از آن واقعه مزخرف هنوز هم نمیتوانم تلخی های آن را فراموش کنم. اگرچه همانطور که در پست های پیش از این قبلا نوشته ام, دیگر آن قدرها برایم مهم نیست. حتی اگر ابتدا تا انتهای فیلم را بارها و بارها ببینم و تکرار کنم. دیگر مثل روزهای اول برایم زجرآور نیست. تنها این حس آشفتگی و سردرگمی لعنتی به سراغم میاد و نمیدانم چگونه باید مهارش کنم. چیزی که مرا دلگرم میکند این است که امروز اگرچه هنوز یارای مقابله با این احساسات را ندارم اما حداقل می توانم با گوش دادن به یک موسیقی ارام(مانند همین ترانه ی احسان خواجه امیری, یا ترانه های زیبای رضا بهرام) کمی به خلوت خویش دست پیدا کنم. میتوانم پس از این افکار نکبت, براحتی بخندم. بگونه ای که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ فکری در سرم نچرخیده و آزارم نداده. میتوانم در گوشه ی دنج تنهایی میان ورق های دفترم یا صفحه ی مدیریت وبلاگ هایم, از خودم بنویسم  و از افکارم رها بشم. مهم تر از همه آن است که میتوانم مسعودِ امروز را از مسعودِ نابهنجار و نالایقِ روز عقد, تفکیک کنم و دیگر با دیدنش خشمگین و افسرده تر از این که هستم نمیشوم. اینها همه ی گام های مثبت و رو به جلویی ست که تا همین چند ماه پیش نداشتم.

و اینک بار دیگر موسیقی دلنشین من:

بااااااز یه بغضی گلومو گرفته

بااااااز همون حسِ دردِ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۱۰
فریبا Gh