جهان زیبای من

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

" خدایا ! چه خوشبختی بالاتر از این ، هم عاشق و هم معشوق بودن. _ گوته "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۵۲
فریبا Gh

یک روز جمعه، که سرشار باشد از احساسات و رویاهای تهی، هیچ لذت خاصی را به دل نمی نشاند. تنها وظیفه ی این احساسات پوچ و رویاهایی سراسر تهی این است که مرا از وجودم و از آنجا که هستم جدا کند و به جایی ببرد که باران حسرت و نا امیدی در آنجا سرازیر است و هیچ چتری از ایمان و امید در هیچ دکه و مغازه ای پیدا نمیشود.

این روزهای شهریور که هنوز به نیمه هم نرسیده عجیب رنگ و بوی پاییز به آسمان و زمین این حوالی پاشیده شده. شب ها که پنجره ی باز اتاقم و رقص ارام پرده، جای خنکای کولر را برای من میگیرد، انگار پاییز از پنجره به اتاقم می آید به و در هم آغوشی من میخوابد تا صبح، و صبح ، خیلی زودتر از من می رود جلوی چشمان خورشید را میگیرد تا با مهر پاییز بتابد. نه با تیر رها شده ی تابستان. پاییز، صبح میرود دست باد را میگیرد، از لابه لای همه غم های دل مردمان این حوالی عبور میدهد، و مثل یک نسیم بومی، به آسمان و هوای اینجا می سپارد، تا وقتی پنجره ی اتاق را هنگام مطالعه و موسیقی گوش دادن، باز میکنم دلم تا بی نهایت بگیرد از بادهایی که بی دلخوشی از پشت پرده های نازک، به روی من سرک میکشد و میرود. پاییز، صبح ها از آغوش من بلند میشود، بی آن که مرا بیدار کند، به آسمان میرود و همه ابرهای پربغض را در آنجایی از آسمان که سهم این دور و بر است، جمع میکند. پاییز، عصای حکومتش را بلند میکند و با اقتدار به زمین میکوبد تا همه کائنات این گوشه هستی، پر از احساس و لطافت پاییزی شوند.

پاییز زیبا روی!

تو در رویای من آن ملکه با شکوهی که همه کار برای هارمونی احساسم میکنی. من این روزهای نزدیک به تو را بخاطر تمام چیزهایی که ندارم، و بخاطر همه غم ها و حسرتها و خاطرات تلخ و شیرینم، به همراه یک دنیا حس سپاسگزاری از همه چیزهای بزرگی که دارم، دوست دارم. و لحظه های زیبای آن را با چاشنی عواطفی که از آن میگیرم به واژه های ماندگار در دفتر سبز روحم، تبدیل میکنم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۵
فریبا Gh

در نی زار؛
پرنده ای اندوهگین می خواند.
انگار چیزی را به یاد آورده
که بهتر بود فراموش کند..

"کی ﻧﻮ تسورایوکی"

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۱۱
فریبا Gh