جهان زیبای من

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ تیر ۹۶ ، ۱۵:۴۰
فریبا Gh

امشب فیلم اکسیدان رو در سینما تیراژه دیدم. اگرچه از جوی که فضای خریدش داره, به دلایلی خوشم نمیاد, ولی هیچ جا برای فیلم دیدن, تیراژه نمیشه. بلیت ها هم اینترنتی رزرو کردیم که خیلی خوب بود چون معطل بلیت نشدیم و مهم تر از همه مطمئن بودیم که بلیت داریم و نگران تموم شدنش نبودیم. اساسا فیلم فامیلیایی نبود. خدا رو شکر که با خواهرام بیشتر نبودیم و حسابی خندیدیم. فکر نمیکردم انقدر جذاب باشه. اما قسمت بد ماجرا اینه که در روزگار رژیم به سر می بریم و بدون هیچ "دل مشغولی" و خوراکی ای به سالن رفتیم و به صدای دلنواز خرچ و خروچ افراد حاضر و بوهای مطبوعی که در فضا پیچیده بود دل سپردیم و بدتر از همه این که هنگام خروج از سالن, از میان فضاهای دلبری چون کافه و فست فودی و انوع بوهای مست کننده, پیچیدیم به خیابان که بیش از آن غدد بزاق رو به زحمت نندازیم. هیچ دردی بدتر از رژیم نیست...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۳:۲۳
فریبا Gh

به درجه ای از سردرگمی در میان نامردهای روزگار رسیده ام که اگر مردی ببینم، خودم میرم زنش میشم. بقول بهروز وثوقی البته.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۹
فریبا Gh
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۱
فریبا Gh

از قرار, بیش از سه روز گذشت و تو توجهی نکردی. شاید هم توجه کردی اما بی تفاوت بودی. نمیدانم چرا این همه زحمت مرا نادید گرفتی... نمیدانم. مهم این است که دیگر به آنچه از تو میخواهم توجهی ندارم. از اینکه هر دفعه مورد تمسخر تو قرار گرفته ام, دلم اتش گرفته. اما هیچ کاری و هیچ جایی نیست تا این اتش شعله ور را خاموش کند. پس بی توجه به انچه تو با من کردی, "زندگی" را بر می گزینم. بدان که دیگر هرگز دنبال انچه در دست تو هست, نیستم. پس از این, ارام بگیر. دزد اموال تو دست از خودت و انچه داری, پس کشیده.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۲:۲۳
فریبا Gh
هیچ چیز برای من, به اندازه اینکه در خونه تنها باشم ارامش نمیده. امشب هم تنهام و این تنهایی با آن که فکر مرا به تمام سالهای اخیر و حتی سالهای نیامده می برد و می آزارد, اما بهترین مامن دنیاست. یک جورایی منطقه ی امن شده برام. تنهایی و هر آنچه در آن است.
مدت تقریبا زیادی هست که حوصله مهمانی های خانوادگی رو ندارم. اصلا حوصله ادم ها را ندارم. و این چقدر میتونه بد باشه. اما تنها احساس منه و فعلا حوصله و تمرکز این موضوع رو ندارم. و برعکس, جمع های دوستانه و تفریح ها و تهران گردی های با دوستان رو به هر شادی ای ترجیح میدم. چون در این جمع ها فرصت با خود بودن دارم. فرصت اینکه نقاب های دروغین رو از چهره ام بردارم. فرصت راستی و بی ریایی... همان معیارهای ارزشمندی که هیچ یک در جمع های خانوادگی حضور ندارند. و من هم از جنگیدن و بحث و مشاجره های بی نتیجه و ناتمام بر سر اختلاف افکار و عقاید خسته شدم. از حرص خوردن های بیجا و خودخوری های بیهوده. بنابراین ترجیحم این هست که تا حد امکان این حجم اختلافی که بین ما هست, ته نشین باقی بمونه و دردسر جدیدی درست نشه. نمیدونم از نوشته هام چه چیزی برداشت میشه. اما حالا که یک بار این متن رو میخونم و خودم رو جای کسی میذارم که چیزی از من نمیدونه, با خودم فکر میکنم این همان دختر ناپاک و هفت خطی هست که از دست کنترل خارج شده و میخواد با این حرفها خودش رو توجیه کنه و... اما کسی نمیداند من به جرم پاک بودن, از همه چیز و همه کس رانده شدم. به جرم گناه های ناکرده. به جرمِ سنگینِ ساده بودن... و دلیلی برای توضیحِ فکر و شخصیتم نمی بینم. پس, از این هم می گذرم.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۲۳:۰۶
فریبا Gh