جهان زیبای من

به نام خدای کعبه

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ

به خواست خدای بزرگ از معنوی ترین و روح انگیز ترین سفر عمرم برگشتم . سفر به سرزمین وحی و به شهر پیامبر . واقعا این سفر برای هر روح مجروح و آسیب دیده ای و هر دل شکسته ای یک نیاز مبرم و ضروریه . بخصوص وقتی دستان و صورتت رو روی سنگ معطر و مطهر کعبه میذاری ، همه وجودت سرشار از انرژی مثبت و حس خوب میشه . حس میکنی جاذبه ای آنچنان قوی اطرافت رو فرا گرفته که حتی دلت نمیاد و نمیخواد که سر از قبله ی عالم برداری . با همه وجودم حس میکردم که در این حالت گوشه ای از وجود با عظمت خدای تعالی رو در آغوش گرفتم ...

... و تا زمانی که به مدینه النبی (ص) سفر نکنی به مظلومیت و غربت شیعیان پی نمی بری . زیارت ائمه بقیع و دیگر اجساد و ارواح مطهر و مقدس این قبرستان ، زیارت خانه محقر بانو فاطمه زهرا (س) که محل نزول وحی بود ، رفتن به محل اصلی مسجد النبی و حتی زیارت قبر پیغمبر خدا (ص) ، همه و همه یا منع شده یا با محدودیت شدیده . دیدن خاک چهار امام معصوم بدون حتی یک نشان و سنگ قبری کوچک ، قبر بی نشان حضرت زهرا (س) و ... دل هر شیعه ای رو به درد میاره .

به جز این مکان های اصلی ، این دو شهر مقدس ، حجم زیادی از تاریخ زندگی پر فراز و نشیب پیامبر و خاندان مطهرش رو در خود جای داده و به هر گوشه ای از این دو شهر نگاه کنی حداقل یک نشان از رد پای آنها و جای نماز گزاردن و جنگ های پی در پی شان و ... می بینی که بسیار زیاد هستن و فرصت شمردن همه شان را ندارم و به همین مقدار قناعت میکنم .

خلاصه آنکه برگشت از این سفر پر بار هر چه دلتنگی و غم به همراه داشت به همون اندازه هم از دست عرب ها راحت شدیم . بخصوص خانم ها یه نفس راحت کشیدند ! با وجود همه دلتنگی ای همراهم بود روزای آخر دلم برای شهر پر خاطره خودم تهران به شدت تنگ شده بود . دلم برای پنجره اتاق و صدای یاکریم های حیاط و درخت پرتقال و صدای بچه همسایه و گوشه دنج تنهایی هام به شدت تنگ شده بود . دلم برای خیلی چیزا تنگ شده بود که جز با برگشتن به اینجا برطرف نمیشد .

و اما در مورد حذف وبلاگ که در پست قبل ازش حرف زدم :

نظرم در این مورد عوض شد . گور بابای هر چی مگس مزاحمه . از این به بعد همه پست های وبم رمز دار میشن .

نظرات  (۳)

آره بابا بی خیال
سلام علیکم فریبا خانم. خوبی خوشی؟ خبری ازت نیست. امروز اومدم خونه ی مامی پس چرا نیستی ببینمت. اگر این پریسا گذاشت برات کامنت بذارم. هی میخواد کیبوردو فشار بده.چی کار میکنی با نی نی ها و بیمارستان؟
پاسخ:
سلام فرزانه خانم . نه خوبم . نه خوشم . هم بدم . هم ناخوشم . حضور تو در خونه مامی و بابی دیگه برای من اهمیت نداره . نه تو . نه فهیمه . نه پریسا . فرشته هم همیشه چترش اینجا پهنه . بیا ... نیا ... هیچی مهم نیست . به اندازه کافی خودم مشغله فکری درونی و بیرونی دارم . مشکلات و سختی های زندگی از همه سو به من هجوم آوردند و من ماندم وسط چنین گرداب عظیمی که توانایی نجات از آن را ندارم .و تو شاید بگویی کسی زندگی به راحتی من نداره . افسوس که تو و امثال تو ناگفتنی ها را جز به گفتن نمی فهمید و راز این موضوع وصف ناشدنی است . پس از من دست بکش و دیگر به فکر من و دنیای خاطرات و احساسات و عشق بازی با طراوت بهار و پرستوهای مهاجرش به همراه من نباش . من مرده ام . من برای همه چیز و همه کس مردم . و خیلی چیزها هم برای من مردند . غم هایم را در گوشه ویرانه دلم مخفی کرده ام تا مبادا چشم ناپاک نامحرمان بدان افتد و خیل عظیم آرزوهایم را در گوشه ای دگر .چاره چیست ؟ به ناچار مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم تا مگر دستی از غیب برون آید و کاری بکند .پس جل و پلاست رو برای همیشه از خونه دل و از خونه مجازی من بردار و برو ...
سلام. به امید خدا زیارت قبول باشه.