افکار خط خطی
گاهی فکر میکنم که ای کاش هیچوقت به دنیا نمیومدم. گاهی هم فکر میکنم شاید روزی همه چیز درست شود. ولی چیزی که همیشه بوده و بعد از این هم خواهد بود این است که در هر صورت من دلم را به رویاهایم خوش میکنم. هر جورم که بگذرد، صورت خیس و داغم را دست میکشم و به دلم میگویم اینجاست... کلید خواسته های تو پیش من است. کلید دری که به دنیای ساکت و پر رمز و راز رویاهام گشوده میشه. اما چه بگویم؟ که دل من گاهی این قدر نازک و شکستنی شده که با این حرف دلش میگیرد! دیدن این دنیا برایش رنج آور و عذابی مهلک است. تو میدانی که در این "گاهی" ها ، چه باید برای دلم بکنم؟ تو میدانی مرهم آن چیست؟ اصلا بگو کسی میداند دوای دلی را که شکسته، دست کدام عطار باید جست؟ و آیا تا به حال دست کسی به آن رسیده است؟
دل کوبه هام تمامی ندارد انگار! دلم میکوبه برای یک نفس استشمام رایحه ی رویاهام. استشمام تجلی و واقعیت ها. زندگی رویا نیست، میدانم. ولی دل که رویا و واقعیت نمی شناسد! میخواهد... هرچه بگویی میخواهد!
دلم گرفته!
همین!
خواه بفهمی یا نه!
فقط بدان که دلم بدجووووووووووووووور گرفته.........