جهان زیبای من

سحر

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۰ ق.ظ

سحر ماه رمضونه.

یاد سحرهای ماه رمضون سه سال پیش بخیر. ماه رمضونی که در تابستان 90 بود. این وبلاگ رو تازه زده بودم. چقدر شوق نوشتن و آپ کردنشو داشتم. چقدر سحرای ماه رمضون میومدم اینجا و کامنت میخوندم, کامنت میدادم.

چقدر اون سال خیلی چیزها برام تازگی داشت. تحولات و تازگیهایی که اگه بخوام دقیق تر بگم از آبان 89 آغاز شد. تا امروز هم ادامه داره و بعد از این نیز...

همین امشب بود که در این مورد در وبلاگ خیلی خصوصی ام نوشتم و بهش اشاره کردم. اون قدر اون پست جدیدم رو دوست دارم و اون قدر حرفهای دلم توش هست که شاید همشو اینجا هم کپی کنم. اگرچه ناتمام نوشتم.

شبی که گذشت, شب نوزدهم ماه مبارک و منتسب به شب قدر بود. قرآن رو باز کردم و روی سرم گذاشتم. در تمام مدت فکر میکردم کدوم صفحه رو باز کردم؟ چه سوره و چه آیه ای اومده؟ چیزی در دلم میگفت شاید سخن خدا با من در این صفحه ی کتاب مقدس باشه. بعد از تموم شدنش, صفحه ی باز شده ی قرآنِ روی سرم رو دیدم. خوندم. حرف خدا رو خوندم. کلامی از قرآن که بر آتش زندگی و سوختن درونم, گلستان ابراهیم شد.

"الحمدلله الذی هدانا"

نظرات  (۳)

دوست عزیزم مثل همیشه نوشته هات  زیبابود. تک تک لحظات زندگیت پراز حس خوب خدا...
پاسخ:
واااااای راضیه عزیزم. بالاخره اومدی:))) ممنونم که به یادم بودی.
سلام یادش بخیر منم خیلی به گذشته ها فکر میکنم خوش به حالت چه آیه ی قشنگی فعلا خدا با من سر ناسازگاری داره...بدجوووررررر
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۱۶ شکوفه ی سرخ گیلاس
سلام وب فوق العاده ای دارید. به وب من هم سر بزنید‌:آنه شرلی