جهان زیبای من

ارزوی عظیم

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۶ ق.ظ
بعد از مدت های طولانی, با فراخوان کلاسهای اموزشی نویسندگی (با مدرک پایان دوره اموزش نویسندگی) مواجه شدم و بدون معطلی در کلاس ها ثبتنام کردم. اگرچه محوریت اصلی کلاسها اموزش داستان نویسی هست تا کلیات و مفاهیم پایه نویسندگی, اما انقدر مباحث جلسات و صحبت های استاد را دوست دارم که تنها موضوع خارج از علاقه من در نویسندگی که همان داستان نویسی بود, به تدریج به دیگر علایقم افزوده میشه. حتی اگر هیچ وقت داستانی ننویسم. حداقل با نگاه علمی و نقادانه کتاب میخونم نه در جایگاه یک مخاطب عامه. بالاخره اولین قدم را در رسیدن به علایقم در بدو فارغ شدن از دانشگاه برداشتم. اگرچه هنوز در حال تکمیل آمارم هستم. هیچ چیز لذت بخش تر از "علم" نیست. بالاتر از "آگاهی" و "دانستن"نیست. تا آنجا که حتی در هوایی که نفس میکشیم, صدها سخن داشته باشیم. حالا وقتش رسیده که بخوانم و بدانم و باز هم پیش برم. خدا را شکر که سالهای محنت تمام شد. و سالهای محنت برابر است با سالهای دانشجویی. دورانی که برای خیلی ها زیبا و نوستالژیک است و برای من و شاید دوستانم, سخت ترین سالهای عمر بود.
و اما این مدت که گذشت, مسیر رفت و امدم و هرچیزی که به آنجا تعلق دارد برایم به تصویری خاص تبدیل شد. خیابان جمهوری -از لاله زار تا فردوسی, پل حافظ و پاساژ علاءالدین و دست فروش های پی در پی و حتی درهای سفارتی که در نهایت هم هرگز نگاه نکردم سفارت المان است یا فرانسه یا ارمنستان یا...- همه و همه به یک واقعه مهم در زندگیم پیوند خورد و به خاطره تبدیل شد. و از امروز هرگاه که گذرم بار دیگر به آنجا بیفته, تصویر این یک ماه و اندی در ذهنم متصور میشود.
 هفته ای که گذشت, هفته شانس من بود و خداوند بیش از آن که تصور کنم مهرش را به من ارزانی داشت. باورکردنی نبود. ای کاش این قدرت نمایی خالق همچنان ادامه داشته باشد. بخصوص در هفته جدید که میاید و دو اتفاق بزرگ در پیش است.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۰۳
فریبا Gh